یا رئوف. . .
احساسهایم شبیه قطرههای باران در لحظههایم جاری میشوند. همه آن احساسهایی که پیشتر همراه طوفان زمان از لحظههایم دور میشدند را درون لحظهها به دام میاندازم تا بیشتر و بیشتر حسشان کنم. زمان کند شده است و من میتوانم بهتر از قبل وزن احساسم را درک کنم. عجلهای ندارم و میتوانم به انتظار بایستم تا روئیدن احساس و رشدش را درک کنم. گاهی که وجودم از یک احساس لبریز میشود، شوقم را با اطرافیانم سهیم میشوم. سعی میکنم امید بخش و حمایتگر باشم. بهرغم این، همیشه بهخوبی پیش نمیرود.
خبرهای بد و شرایط ناصواب زندگی، آدمها را به ستوه آورده است. سرخوردگی و خستگیهای فراوانی که به استراحت یا بازیابی قوا نینجامیدهاند، شبیه نفرت و خشم و غضب، هر جا به انتظار ایستاده است. باید بیشتر از قبل مراقبت کنم. با اینکه درک فاصله مناسب سخت شده است، باید سعی کنم فاصله مناسب را درک کنم و در آستانه دشمنی و خشم و جهل قرار نگیرم. دیشب جملهای میخواندم با این مضمون که زیرکی و هوش در این نیست که گرفتاریها یا بحرانها را حل کنید؛ بلکه، در این است که از آنها اجتناب کنید و با آنها روبهرو نشود. سعی میکنم احتراز کنم. سعی میکنم انتخابهایم را انتخاب کنم. گرچه بخشی از زندگی خارج از کنترل من است. امّا، روی آن بخشی که کنترل دارم سرمایهگذاری میکنم.
امّا بعد، وداع.
انگار دلتنگیهایم را قاب کردهام و به دیوار قلبم آویختهام.
هر بار که تماشایشان میکنم از خودم سؤال میکنم که آیا راز دل مرا میداند!؟
میکنم ,فاصله مناسب منبع
درباره این سایت